معرفی کتاب هر روز پنجشنبه است
کتاب هر روز پنجشنبه است به قلم جول اوستین، در دسته ی کتاب های روان شناسی و خود شناسی قرار دارد و مملو از آموزه های مربوط به مثبت اندیشی است.
جول اوستین بر این باور است هر روز زندگی سزاوار شاد بودن است. او معتقد است افراد با باور به انرژی های درونی شان می توانند محدودیت ها را شکست دهند و از هر لحظه ی زندگی لذت ببرند.
بسیاری از ما وقتی صبح ها از خواب بلند می شویم انتخاب می کنیم امروز چه مدل روزی را پیش رو داریم. روزی خوب یا روزی بد؟
هدف جول اوستین از نوشتن این کتاب آن است که به خواننده بیاموزد ذهن خود را طوری برنامه ریزی کند که بتواند هر روز، شادمانی را انتخاب نماید. مهم نیست چه چالش هایی پیش روی اوست یا چه شرایطی پیش می آید، مهم تر این است که این شما هستید که باید انتخاب کنید چگونه زندگیتان سپری شود.
اگر ذهنتان را درست برنامه ریزی کنید می توانید به همان اندازه ای که در پنج شنبه ها شاد هستید، در روز شنبه هم شاد باشید. در کتاب مقدس نیامده است که پنج شنبه روزی است که خداوند آفریده است. بلکه آمده است که این همان روزی است که خداوند آفریده است. این یعنی شنبه، یکشنبه، دوشنبه و هر روز دیگر هفته هم می توانید شاد باشید. شما می توانید شاد باشید وقتی هوا بارانی است. حتی وقتی باید تا آخر وقت کار کنید یا وقتی باید کلی ظرف بشویید.
او در این اثر به آموزه های دینی اشاره می کند و در هر لحظه از امید داشتن به خداوند می گوید. اوستین معتقد است شاد بودن یک انتخاب است و نمی توان خدا را شاکر بود ولی هم زمان افسرده و دلسرد هم بود. او معتقد است افرادی که بتوانند در برابر نیرو های بیرونی مقاومت کنند و به انرژی واقعی درونی خودشان دست یابند به شادی همیشگی می رسند.
این نویسنده در این اثر به خوشی های بسیار بزرگ که ما روزانه از کنار آنها بدون توجه عبور می کنیم اشاره می کند. او از نعمت سلامتی و خانواده می گوید و معتقد است اگر کسانی در زندگی تان هستند که دوست شان دارید پس شما ثروتمند هستید. اگر صدای پاهای دختر کوچکتان را می شنوید که دارد از پله ها پایین می آید پس ثروتمند هستید. کتاب هر روز پنجشنبه است به افرادی که دچار دلسردی شده اند بسیار کمک می کند.
بخشی از کتاب هر روز پنجشنبه است را با هم می خوانیم
به زندگی از دیدگاه درستی بنگرید. هر یک از ما، حتی همین حال، دلیلی برای شادی دارد؛ سلامتی، شغل، خانواده و یا یک موقعیت مناسب. زوجی را می شناسم که از خانه خود راضی نبودند، خانه آنها کوچک و در حاشیه شهر بود. این موضوع، هر سال آنها را نسبت به سال قبل، نا امیدتر می کرد.
اما وقتی وضعیت اقتصادی آنها بدتر شد، متاسفانه درآمدشان نیز کاهش یافت و نزدیک بود که خانه را از دست بدهند. تنها کمی قبل از آنکه بانک، خانه را تصاحب کند، پولی به دستشان رسید که باعث نجات خانه شد.
می دانید، حالا از نظر آنها این خانه، بزرگترین چیزی است که آنها در دنیا دارند و مانند یک شئ با ارزش، با آن رفتار می کنند. چه اتفاقی افتاد؟ آنها دیدگاه خود را تغییر دادند.
فروشگاه اینترنتی انتشارات مظفر
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.