معرفی کتاب زندگانی حضرت امام علی هادی علیه السلام
کتاب زندگانی حضرت امام علی هادی علیه السلام به قلم آیت الله سید محمد تقی مدرسی، دوازدهمین شماره از سلسله فوق می باشد که بارها به زبان عربی چاپ گردیده است.
نویسنده در این کتاب به این نکته اشاره دارد که :آیا همین شناخت جزئی به نام های ائمه و تاریخ ولادت و شهادت آنها برای ارتباط ما با این بزرگواران کفایت می کند؟ و آیا فقط همین شناخت ما را پیرو آنان و آنها را امام ما می گرداند؟
در این صورت نشانه ی اقتدای به آنها چیست؟ اگر یکی از ما را در پیشگاه پروردگار حاضر کنند و خداوند از او بپرسند: پیشوا و یا پیشوایان تو چه کسانی هستند؟
و او در پاسخ نام پیشوایانش را به زبان آورد بدون آنکه ویژگی ها و کردار ها و تعالیم آنان را شناخته باشد، و ائمه علیه السلام نه تنها او را نشناسند که حتی منکر شیعه بودنش شوند، آیا در این صورت او عذری پذیرفتنی در نزد خدا دارد؟
يكي از ضروري ترين وظايف فرهنگي اسلام شناسان در هر عصري شناساندن و معرفي سيره و سخنان بزرگان و رهبران دين است كه از گذشته هاي دور الگو گيري و معيار قرار دادن بزرگان و زندگاني از برنامه هاي متداول همه انسان ها بوده و هست.
معصومين عليهم السلام نيز پيشوايان و رهبران ما هستند با اين كه مدت زيادي از حيات آن معصومين مي گذرد اما هر وقت از سخنان گهربار ايشان جرعه اي مي نوشيم و يا به سراغ زندگيشان مي رويم طراوت و شادابي بر معنويت را با همه وجود لمس مي كنيم.
یاد این بزرگواران سخنی است که هرگز از آن خسته نمی شویم و مدرسه ای است که هرگز نمی توان آن را ترک نمود. مجموعه هدايتگران راه نور به زندگاني و سيره و سخنان چهارده معصوم عليهم السلام پرداخته است.
دوازدهمین کتاب از مجموعه هدایت گران راه نور به شرح گوشه هایی از زندگی حضرت امام علی هادی علیه السلام اختصاص یافته است. در این کتاب خوانندگان ضمن مروری بر زندگی امام با نحوه مبارزه آن حضرت با متوکل عباسی آشنا می شوند. در بخشی از کتاب برخی فضایل و کرامات، همچنین احادیث و اندرز هایی از ایشان به طبع رسیده است.
بخشی از کتاب زندگانی حضرت امام علی هادی علیه السلام را با هم می خوانیم
امام هادی در سامرا که مرکز خلافت بود سکونت داشت و نزد متوکل می رفت. راویان درباره ی نحوه ی ورود آن حضرت بر متوکل گفته اند: زمانی که امام هادی به کاخ متوکل نزدیک می شد هیچ یک از کسانی که بر در کاخ متوکل منتظر ایستاده بودند، از هیبت و جلال امام چاره ای جز پیاده شدن از مرکب های خویش نداشتند.
محمد فرزند حسن فرزند اشتر علوی، یکی از این صحنه ها را چنین نقل می کند:
با پدرم بر در کاخ متوکل بودیم. در آن هنگام من بچه بودم و در میان عده ای از خاندان ابوطالب و بنی عباس و سپاهیان قرار داشتم. چون امام هادی علیه السلام وارد شد همه ی مردم از مرکب های خود پیاده شدند تا آن حضرت به درون رفت. یکی از حاضران به دیگران گفت: چرا به خاطر این بچه پیاده شویم در حالی که او نه شریف تر از ما و نه بزرگتر و سالخورده تر و داناتر از ما است؟ آن عده گفتند: به خدا سوگند برای او پیاده نمی شویم.
ابو هاشم به آنها گفت: به خدا قسم چون او را ببینید به خاطرش با حقارت و ذلت از مرکب هایتان پیاده می شوید. مدتی نگذشته بود که امام به طرف آن جمع آمد و تا چشم حاضران به او افتاد همگی از مرکب های خود فرود آمدند. سپس ابوهاشم از آنها پرسید: مگر ادعا نمی کردید که به خاطر او فرود نخواهید آمد؟ آنها پاسخ دادند: به خدا قسم ما اخنیار دار خویش نبودیم که فرود آمدیم.
فروشگاه اینترنتی انتشارات مظفر
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.