معرفی کتاب الیورتوئیست
کتاب الیورتوئیست اثر چارلز دیکنز، با ترجمه سمیه شکرزاده منتشر شده است.
خواندن داستانهاي كلاسيك ادبيات جهان براي كتابخوانها كمي سخت است. مخصوصا داستانهايي كه بارها و بارها دربارهي آنها شنيده باشند يا فيلم و تئاتري از آنها ديده باشند.
اما متون ادبيات كلاسيك براي علاقهمندان به آثار ادبي مانند يك كلاس داستاننويسي خواهد بود. چارلز دیکنز يكي از نويسندههاي پركار و شناختهشدهي ادبيات كلاسيك جهان است كه آثارش بارها در ايران تجدید چاپ شدهاند.
كتاب الیورتوئیست داستان وضعیت غيرقابل تحمل یتيمخانههاي انگلستان است. داستانی که از زبان قهرمان داستانِ پرفراز و نشیب دیکنزبیان میشود.
الیور قهرمان و پسربچهي یتیمی است که بعد از فروخته شدن از طرف یتیمخانه به پیرمرد تابوتساز، تصمیم میگیرد از شهر فرار کند و به لندن برود. او در راه با پسر دزدي آشنا ميشود كه براي فاگین كار ميكند.
او يك پيرمرد يهودي است كه بچههای یتیم خیابانی را براي جيببري و دزدي تعليم ميدهد. الیور درنهايت در يكي از دزديهاي خياباني بيگناه دستگير ميشود. اما شاكي او مردي مهربان و عاقلي به نام آقای براون لا است.
او الیور را بهعنوان فرزندش به خانه ميبرد و تصميم ميگيرد از او نگهداري كند. اما از آنجايي که بخت قرار نيست با الیور همراه باشد، در خانه بهسيلهي دزدان ربوده ميشود و براي يك سرقت بزرگ به كار گرفته ميشود. سر دستهي اين دزدان شخص بدجنسي به نام بیل سایکس است.
الیور در ماجراي اين سرقت تير ميخورد، اما توسط صاحبخانهاي كه او و همدستانش قصد دزدي از آنجا را داشتند، مراقبت و نگهداري ميشود. اما اين پايان داستانهاي الیور نيست و بعد از پيدا شدن سر و كلهي مردي كه ادعا ميكند برادر او است، توئیست داستان وارد مرحلهي ديگري ميشود.
بخشی از کتاب الیورتوئیست را با هم می خوانیم
الیور آنقدر گرسنه بود که آن غذای پست را با ولع تمام خورد. بعد خانم سوربری او را به طرف پشخوان برد که پر از تابوت بود و گفت : از این به بعد اینجا می خوابی.
صبح روز بعد، الیور با صدای لگدهایی که از بیرون به در مغازه می خورد، از خواب بیدار شد.
صدایی گفت : در را باز کن.
الیور جواب داد: حتما آقا.
او گفت: چند سال داری؟
الیور جواب داد: 10 آقا.
او گفت: در باز شود حسابت را می رسم، حالا می بینی !!!
و وقتی این را گفت ، شروع کرد یه سوت زدن…
الیور با دستانی لرزان زبانه در را کشید وآن را باز کرد.چند ثانیه ای ، به بالا و پایین نگاه کرد اما کسی را ندید، جز پسرکی فقیرکه روی سکویی نشسته بود و حریصانه تکه های نان و کره را می جوید.
الیور گفت: ببخشید آقا ، شمابودید در زدید؟
فروشگاه اینترنتی انتشارات مظفر
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.