معرفی کتاب سه معرفت بنیادین
کتاب سه معرفت بنیادین به قلم حسین نقوی، در سه فصل تحت عناوین خدا شناسی، انسان شناسی و جهان شناسی معرفی شده است. هدف نویسنده از این کتاب این است که براساس آیات قرآن و روایات اهل بیت ( علیهم السلام ) و آراء اندیشمندان چهره ای واقعی از این سه عنصر بنیادین یعنی خدا، انسان و جهان ترسیم شود.
خدا به طریق نظری و شهودی اثبات می شود. به تبیین هویت انسان پرداخته می شود و عالم ما سوی الله به گونه ای خاص دیده خواهد شد. البته درباره ی عناصر نام برده، کتاب های متعدد با رویکرد های متفاوت به نگارش در آمده، اما این نوشتار به خصوص در فصل انسان شناسی و هستی شناسی این کتاب با رویکرد مخصوص به خود کاملا با آنها متفاوت است.
مبحث انسان شناسی هم مبحث بسیار مهمی است که از چندین زاویه حائز اهمیت است؛ زیرا می تواند افق های جدی و مهمی را فرا روی زندگی بشر باز کند و جایگاه واقعی او را در نظام هستی تعیین نماید. اما در بحث جهان شناسی، داشتن هویت واقعی از انسان چیزیست که از نحوه ی جهان بینی او انتزاع می شود. پس بر هر کسی واجب است که تصویری درست از نظام هستی داشته باشد تا هر چیزی را در جای خود ببیند و هدف داری نظام آفرینش را دریابد و سرنوشت خود را به دست پوچ گرایی ندهد.
بخشی از کتاب سه معرفت بنیادین را با هم می خوانیم
برهان وجودی آنسلم
این برهان از قرن 11 میلادی (پنجم هجری ) در اروپا مطرح شد و مبدأ این برهان آنسلم بود. او در جستجوی این حقیقت بود که باید دلیل قاطعی برای اثبات وجود خدا بیاورد. لذا برهانی را اقامه کرد که به نام خود او برهان وجودی آنسلم نامیده شده است.
البته برای او تقریرات مختلفی آورده اند، اما آنچه خود او گفته است این است: « همه ی موجودات کم و بیش از کمال برخوردارند، پس تصوری که موجودی باشد که نتوان کامل تر از او را تصور کرد، تصوری منطقی است. اگر این موجود به خدا تعریف شود، پس خدا بایستی وجود داشته باشد، چه اگر خدا صرفا یک امر تصوری باشد، وجودش فقط در ذهن است، پس می توان موجود را تصور کرد که کامل تر از او باشد یعنی موجودی که واقعا وجود داشته باشد و این تناقض است، بنابراین و بر حسب منطق ناگزیر باید پنداشت موجودی که کمالش مطلق است عملا وجود دارد، پس خدا وجود دارد. »
در کتاب سیر اندیشه ی فلسفه در غرب چنین آمده است: « آنسلم سعی داشت وجود خارجی خداوند را بدون استفاده از هیچ پیش فرضی ثابت کند. در این اثبات، او فقط از مفهوم خدا که در ذهن انسان وجود دارد استفاده کرده است.
استدلال او بدین ترتیب بود که ما چه وجود خدا را قبول کنیم و چه رد کنیم مفهومی از خداوند را در سر می پرورانیم، مفهومی که در بر گیرنده ی موجودی کامل است. این کمال حاوی کلیه ی صفاتی است که بیانگر الهیت هستند مانند قدرت لایزال، علم و نیکی فراگیر. پس مفهوم خدا مفهومی است که از هر نظر در عالی ترین حد کمال است. پس باید صفت « وجود » را نیز در بالاترین حد داشته باشد. بنابراین وجود خدا در مفهوم خدا گنجانده شده است. »
عصاره ی دو استدلال بالا چنین است که هر کسی می تواند مفهومی از یک چیز کامل را که از آن چیزی کامل تر نباشد در ذهن خود داشته باشد. که یکی از اجزای کامل ترین بودن او، « وجود » او در خارج است. پس خدا وجود دارد و اگر وجود خارجی را نپذیرد عملا دچار تناقض می شود چرا که از طرفی چیزی را که کامل ترین است پذیرفته و هم نپذیرفته است.
فروشگاه اینترنتی انتشارات مظفر
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.