معرفی کتاب دختری که رهایش کردی
کتاب دختری که رهایش کردی معروفترین اثر جوجو مویز در میان فارسیزبانان است. جوجو مویز، نویسنده زن انگلیسی که با رمانهای عاشقانه و عامهپسند به شهرت رسید، در میان ایرانیان نیز به محبوبیت زیادی دست یافته است.
کتاب دختری که رهایش کردی بعد از انتشار در سال ۲۰۱۲، پرفروش شد و توانست نامزد بهترین رمان سال شود. این اثر به همراه من پیش از تو از آثار پرفروش و موفق جوجو مویزدر ایران به شمار میرود. موضوع اصلی این رمان اشغال فرانسه به دست نازیها در جنگ جهانی دوم و غارت آثار هنری این کشور است.
داستان این کتاب درباره دو زن با برخی ویژگیهای مشابه است که یکی از آنها به نام «سوفی» در زمان اشغال فرانسه توسط نازیها مجبور است تا از خانوادهاش در نبود شوهرش در مقابل نازیها محافظت کند.
زن دیگر داستان «لیو» نام دارد که در لندن زندگی میکند. شوهر لیو قبل از فوت به وی یک تابلوی نقاشی هدیه میدهد که نمایی از یک زن است و مربوط به یک قرن قبل میباشد که در جریان جنگ از فرانسه به انگلستان منتقل شده است. این تابلوی نقاشی نقطه عطف داستان کتاب است که زندگی سوفی و لیو را به هم گره میزند.
همانطور که اشاره شد موضوع اصلی داستان کتاب دختری که رهایش کردی را اشغال فرانسه توسط نازیها و غارت اشیاء هنری فرانسه توسط آنها است. نویسنده در کتاب دختری که رهایش کردی به گونهای ساده و روان و با شکلی خلاق داستان را به صورت موازی در دو زمان متفاوت با بازه زمانی ۱۰۰ ساله پیش میبرد.
حس نوستالژیک و یادآوری خاطرات و حسی که خاطرات دوران جنگ در آدمها به وجود میآورد بسیار عمیق و ماندگار است. کتاب دختری که رهایش کردی جزء رمانهایی است که نویسنده با بهرهگیری از خاطرات و حوادث دوران جنگ جهانی اول حال و هوای خاصی به خواننده داده و فضاسازی بسیار زیبایی را صورت میدهد. البته نباید فراموش کرد که این کتاب یک رمان ضد جنگ محسوب نمیشود و بیشتر یک رمان عاشقانه است.
جملاتی از کتاب دختری که رهایش کردی
میدونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشتت میسپری؟ یه جورایی بهت خوشامد میگه. دیگه نه دردی هست، نه ترسی و نه اشتیاق و آرزویی. مرگ، امید بود که داشت با این تسکین به وجود میاومد. به زودی می تونستم ادوارد رو ببینم. ما تو اون دنیا به هم میرسیدیم، چون مطمئن بودم که خدا مهربونه، خدا هرگز اون قدری بیرحم نیست که ما رو از تسکین تو اون دنیا محروم کنه.
ترس از سرنوشت مادر این بچه با ترس از سرنوشت شوهرم، یکی شده بود. انگار تو گردابی از نگرانی و خستگی گیر افتاده بودم. خبرهای کمی به شهر می رسید. تقریبا هیچ خبری از شهرمون به جایی نمیرفت. جایی خیلی دورتر از اینجا ممکن بود شوهرم سخت بیمار باشه، گرسنه مونده باشه و یا سخت کتک خورده باشه.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.