معرفی کتاب روایت کربلا
کتاب روایت کربلا به قلم حاج یدالله بهتاش، که با استفاده از مصادر و مستندات حدیث، سیر تاریخ و سرگذشت، نهضت مقدس امام حسین علیه السلام را از زمان آدم ابو البشر تا زمان پیامبر عظیم الشأن و ائمه ی طاهرین علیهم السلام بیان نموده است.
نویسنده در این کتاب یک دوره ی کامل از زمان تولد تا شهادت آن حضرت و خاندان و یارانش، و همچنین اسارت خاندان گرامیش، بیان شده است. به طوریکه هر کس با مطالعه ی این کتاب تا حدی از مراجعه به مقاتل دیگر بی نیاز می گردد.
این کتاب در هفت فصل نوشته شده با عنوان های: پیامبران الهی و حضرت امام حسین (ع)، ائمه معصومین و حضرت امام حسین (ع)، عزاداری امام حسین (ع) از دیدگاه مرجعیت و علمای شیعه، امام حسین (ع) از ولادت تا شهادت، وقایع بعد از شهادت تا حرکت از کربلا، ورود به کوفه و رفتن به شام و ازگشت به کربلا و مدینه و فصل آخر نوادر می باشد.
با مطالعه ی این کتاب به عظمت و اهمیت قیام عاشورا معرفت بیشتری پیدا می کنید و با شناخت بیشتری در مصائب آن حضرت عارفانه اشک می ریزد و از آن درس می گیرد.
بخشی از کتاب روایت کربلا را با هم می خوانیم
مادر وهب آنچنان پسرش را عاشقانه به سوی میدان دعوت می کرد که گویی می خواهد کبوترش را به سوی میدان به پرواز در آورد. او اشک شوق می ریخت که جوان تازه دامادش در رکاب حسین (ع) شهد شهادت بنوشد و کاکل و محاسن را به خون زیبای خود رنگین کند.
هانیه همسر وهب به خاطر غربت و اینکه تازه با وهب عروسی کرده بود در آغاز در مورد رفتن وهب به میدان بی میل بود و تحمل فراق او برایش سخت و رنج آور بود، ولی قمر اصرار داشت که وهب به میدان برود و می گفت: پسرم، از تو راضی نخواهم شد مگر اینکه به یاری پسر پیغبمبر بروی و تو هرگز به شفاعت جد امام حسین (ع) نمی رسی مگر با رضایت من.
سرانجام، هانیه به وهب گفت: تو وقتی کشته شوی وارد بهشت می گردی و همنشین حور العین می شوی و آنگاه مرا فراموش می کنی. اگر می خواهی دلم را آرام کنی نزد امام حسین (ع) برویم و در محضر او به من عهد کن که مرا فراموش نکنی.
وهب و هانیه به حضور امام آمدند. هانیه به امام عرض کرد: من دو حاجت دارم. اول اینکه وقتی وهب کشته شد من بی سرپرست می شوم، مرا به اهل بیت خودت ملحق کنی؛ دوم اینکه وقتی وهب کشته شد و با حور العین محشور گردید شاهد باش که او مرا فراموش نکند.
گفتار از دل برخاسته ی هانیه حسین (ع) را منقلب کرد و قطرات اشک از چشمان آن حضرت سرازیر شد. پس هانیه را آرام کرد و قول داد که به خواسته های او عمل شود.
فروشگاه اینترنتی انتشارات مظفر