معرفی کتاب باران عشق
کتاب باران عشق به قلم افروز حسنی، توسط انتشارات انسان برتر منتشر شده است.
بخشی از کتاب باران عشق را با هم می خوانیم
صبح که از خواب بیدار شدم سر حال بودم. به حیاط رفتم. برای دیدن بهنام بی قراری می کردم که هر لحظه احساس می کردم که قلبم از طپش داره می افته . چندین بار دور حیاط چرخیدم تا بالاخره بهنام برای گرفتن نون از خانه خارج شد.سلام کردم نگاهی به من انداخت و گفت آماده اید قدم بزنیم؟
گفتم آره قول میدم این بار زمین نخورم. هوا صاف و بهاری بود و نسیم خنکی می ورزید و صورتم را نوازش می داد اما افکارم بهم ریخته بود. با خودم می گفتم شاید اونم مثل دیشب نخوابیده و به رویاهایش فکر کرده. خدا کنه به من فکر کرده باشه .
از در که بیرون رفتم سعی کردم هم قدم با او حرکت کنم انگار کمی خجالتم ریخته بود. گفتم شما همیشه اینقدر زود از خواب بیدار میشین یا به خاطر ما این چند روز به زحمت افتادین؟
گفت من پسر یکی یه دونه و عزیز دوردونه مادرم هستم ولی لوس بار نیومدم. از اول مادرم عادتم داده که وظایفی رو به عهد بگیرم اینم یکی از اون وظایفه.
خندیدم و با شیطنت خاصی گفتم خوش به حال همسر آیندتون که شما اینقدر وظیفه شناس و منظم هستید. مطمئنا
در آینده به همسرتون هم کمک می کنید؟ بهنام که فکر کنم طعنه من و فهمیده بود گفت اتفاقا در آینده بسیار خشن و با جذبه هستم.
همسرم باید بدونه که مرد خونه دست به سیاه و سفید نمی زنه .گفتم بیچاره همسرتون که تلافی سال هایی رو که خونه ی پدرتون کار کردید وصبح زود بلند شدید سر اون خالی می کنید.
شاید اگه دوستتون داشته باشه مسئله حل بشه وگرنه به مشکل بر می خورید.
خندید و نگاهم کرد گفت شاید!
فروشگاه اینترنتی انتشارات مظفر
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.