معرفی کتاب بابا نظر
کتاب بابا نظر به قلم مصطفی رحیمی، شرح خاطرات شفاهی شهید محمدحسن نظرنژاد در مصاحبه با حسین بیضایی می باشد. این اثر دریچه تازه ای به برخی زوایای ناشناخته انقلاب و دفاع مقدس گشوده است.
مؤلف در این اثر با گزارش و زبانی خواندنی از زندگی و مبارزات مردی پرده بر می دارد که تعبیر مجسمی از جوانمردی و ایثار بود. این جانباز 95 درصد با حضوری طولانی و مستمر در جبهه های جنگ، در سال 75 به شهادت رسید.
شاید درخشان ترین وجه انقلاب اسلامی ایران سویه انسان ساز است که توانست آرمان های مندرج در ذات انقلاب اسلامی سال 57 را در عمل محقق کرده و در معرض نگاه همگان قرار دهد. بیسبب نیست که تاریخ نگاران عصر جدید بر مطالعه و تحلیل همزمان انقلاب و جنگ تاکید ورزیده و به صراحت عنوان می کنند که پدیده دفاع مقدس را باید ثمره ای عالی از شجره طیبه انقلاب دانست و بررسی کرد.
ربط و پیوند عمیق دو رویداد عظیم تاریخ معاصر کشور، یعنی انقلاب اسلامی و جنگ را در عرصه عمل و میدان زندگی و مبارزات خویش تحقق بخشید و نام تابناک خودش را در صحیفه ایام به عنوان یکی از اسطوره های جاودان تاریخ معاصر ثبت کرد. کتاب بابانظر تنها درصدد نقل اندیشه های مجرد و بیان صرف خاطرات نیست بلکه آنها را به حقایق قابل لمس و زنده ای تبدیل می کند که از دایره تکرار و کلیشه عدول کرده و مخاطب را به سرزمین های تازه ای از احساس و ادراک می برد که در نتیجه آن خواننده «بابانظر» را در درون خودش جستجو می کند و به دنبال نسبت درونی خودش با او می گردد.
شاید محمدحسن نظر نژاد در میان همه کسانی که جنگ هشت ساله را تجربه کردهاند یک استثنا باشد. محمدحسن نظرنژاد که بعد ها به «بابانظر» معروف شد فعالیت های مبارزاتی اش را از دوران پیش از انقلاب آغاز کرد. او برای اولین بار سال ۱۳۵۸ به کردستان رفت تا آتشی که دست غریبه ها آن را روشن کرده بود، خاموش کند. هفده سال بعد یعنی در سال ۱۳۷۵ برای آخرین بار به کردستان رفت تا آغاز و پایان دفتر زندگی اش در کوه ها و قله ها نوشته شود. آن روز ها او یک داوطلب ساده اما نترس و فهیم بود که به همه زیبایی این آب و خاک دلبسته بود.
در سال های جنگ او به قائم مقامی فرماندهی لشکر هم رسید. لشکری که بچه های خراسان بیرق آن را بالا برده بودند. جنگ، محمدحسن نظرنژاد را بابانظر کرد. مانند پدری سایه اش روی سنگر ها و خاکریز ها بود و خراسانی ها طعم شجاعت و تدبیر او را در شب ها و روز های عملیات برای همیشه در کام دل شان نگه خواهند داشت. بابانظر بیش از ۱۴۰ ماه در مناطق جنگی بود.
در بستان چشم و گوش چپ خود را از دست داد. در فکه کمرش شکست. در فاو قفسه سینه اش شکافت، گاز های شیمیایی به ریه هایش رسید و وقتی جنگ تمام شد، ۱۶۰ ترکش به بدن او خورده بود که تنها ۵۷ ترکش از سر تا پایش بیرون زد اما ۱۰۳ ترکش همچنان در پیکر قوی و نیرومند او که روزی از پهلوانان خراسان بود، به یادگار ماند.
بخشی از کتاب بابا نظر را با هم می خوانیم
چهار پنج روز بیشتر در مشهد نبودیم که فرمان دادند سریع برگردید. باز دوباره با یک هواپیمای سی _ 130 به دزفول برگشتیم. از دزفول مستقیم به سایت چهار و پنج رفتیم. آقای غزالی که آن زمان فرمانده سپاه خراسان شده بودند، به منطقه آمد و تغییراتی در فرماندهی لشکر و نیروهای تحت امر آن ایجاد کرد. مرتضی قربانی را به عنوان فرمانده لشکر 5 نصر منصوب کردند.
کادر تیپ امام جواد (ع) هم به کلی تغییر کرد. شاملو و مهدیان پور را به مشهد فرستادند. غلامرضا احمدی به عنوان فرمانده تیپ، شهید برونسی جانشین اول و شوشتری جانشین دوم شده بودند. تیپ امام صادق (ع) را هم که ما تحویل گرفتیم.
فروشگاه اینترنتی انتشارات مظفر
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.