معرفی کتاب اوضاع خیلی خراب است!
کتاب اوضاع خیلی خراب است! اثر مارک منسون کتابی درباره ی امید، از آنچه می گوید که در حال نابودی است. منسن که پیش تر کتاب پر فروش «هنر ظریف رهایی از دغدغه» را نگاشته، این بار به اضطرابات زیر پوستی و مبهمی که در زندگی مدرن شایع است، می پردازد و با توصیف ماهرانه ی این اضطراب نشان می دهد که تلاش جنون آمیز افراد برای رسیدن به شادی ماندگار، تنها سبب کاهش شادی در وجود آنها می شود!
مارک منسون که با قلم تند، تیز، طنز و جالب خود تبدیل به نویسنده ی متفاوتی در بین نویسندگان عرصه ی توسعه ی فردی شده، با همین لحن و زبانش توانسته است تا کتاب قبلی اش را در مدت کوتاهی در سراسر دنیا میلیون ها نسخه بفروشد.
اکنون او در کتاب جدیدش با عنوان اوضاع خیلی خراب است! کتابی درباره ی امید به فجایع بی شماری در دنیای مدرن که در حال وقوع هستند مانند: گرم شدن زمین، شکست دولت ها، رکود اقتصادی، نارضایتی دائمی مردم، نمود آن در شبکه های اجتماعی و … می نگرد.
منسون در این کتاب به این سوال جواب می دهد که چرا با اینکه در دنیای کنونی افراد سالم تر، آزاد تر و پولدار تر از هر دوره ای در طول تاریخ هستند اما جهان تأسف بارتر از هر دوره ی دیگری به نظر می رسد و این معضل چگونه درمان می شود؟ او با بهرهگیری از تحقیقات بیشمار روان شناختی و خرد فیلسوفانی مثل افلاطون، نیچه و … به کالبد شکافی دین و سیاست دست زده، نگاهی به رابطه ی افراد با ثروت، سرگرمی و اینترنت انداخته و نشان می دهد که چگونه مقدار بیش از اندازه ی یک چیز خوب می تواند روان آنها را به نابودی بکشاند.
به عقیدهی منسون رفتن به دنبال شادی، ارزشی زهرآلود است که مدت هاست به فرهنگ ما معنا داده؛ ارزشی خودشکن و گمراه کننده. خوب زندگی کردن به این معنی نیست که از رنجها اجتناب کنید؛ بلکه یعنی برای هدف درست رنج بکشید. زیرا اگر فقط به خاطر زندگی کردن محکوم به رنج کشیدن هستید، شاید باید درست رنج کشیدن را هم بیاموزید.
شاید بتوان گفت جان کلام کتاب منسون در درک اهمیت و معنای رنج است، به عبارتی دیگر تبدیل رنج به قدرت و تلاش برای بهتر رنج کشیدن. در حقیقت او در این اثر اصرار دارد که امید را کنار بگذارید و رنج را بپذیرید.
بخشی از کتاب اوضاع خیلی خراب است! را با هم می خوانیم
جاذبه احساسی
ایمونیوتن تنها در اتاق خواب دوران کودکی نشسته بود. بیرون تاریک بود. نمی دانست چقدر بیدار بوده، ساعت چند است و چه روزی است. حالا هفته ها بود که تنها بود و کار می کرد. غذایی که خانواه اش برایش گذاشته بودند، دست نخورده کنار درب مانده بود و داشت فاسد می شد.
یک کاغذ خالی را بیرون آورد و دایره بزرگی روی آن کشید. سپس نقاطی را در روی محیط دایره مشخص کرد و با نقطه چین، هر نقطه را به مرکز دایره وصل کرد. زیر آن نوشت: «ارزش های ما یک گرایش عاطفی دارن: ما کسانی را به مدار خود جذب می کنیم که همان کارهایی را که ما می کنیم را ارزشمند می دانند و به طور غریزی، کسانی را که ارزش هایشان بر خلاف ما است را دفع می کنیم. این جاذبه ها مدارهای بزرگی از افراد همفکر را حول همان اصل تشکیل می دهند. هر یک در مسیری یکسان قرار می گیرند و حول یک شی گران بها می چرخند . می چرخند.»
فروشگاه اینترنتی انتشارات مظفر
صفحه اینستاگرام انتشارات مظفر را دنبال کنید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.