معرفی کتاب سالار مگس ها
کتاب سالار مگس ها به قلم ویلیام گلدینگ، برنده جایزه نوبل ادبیات است.
ویلیام گولدینگ در ۱۹۱۱، در غرب انگلستان زاده شده است. تحصیلات خود را در دانشگاه آکسفورد در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به پایان برده و در ۱۹۴۰ به نیروی دریائی انگلیس وارد شده است. پنج سال بعنوان افسر نیروی دریائی در عمدهترین درگیریهای جنگ دوم جهانی شرکت داشته و سپس اولین قصه خود، سالار مگسها را در ۱۹۵۵ نوشته است.
کتاب سالار مگسها روایت تعدادی دانشآموز است که هواپیمایشان در یک جزیره خالی سقوط میکند و مجبور میشوند خودشان زندگیشان را اداره کنند.
هواپیمای حمل دانشآموزان در یک جزیره متروکه سقوط میکند و تعدادی از آنها زنده میمانند رالف یک صدف پیدا میکند و در آن فوت میکند، صدای بلندی که صدف ایجاد میکند کمکم بچهها را دور هم جمع میکند.
بچهها تصمیم میگیرند برای خودشان یک رییس انتخاب کنند و در رایگیری رالف انتخاب میشود او به بقیه میگوید برای ادامه بقا باید آتش روشن کرد و آتش را روشن نگهداشت.
زمان زیادی از سکونتشان در جزیره نگذشته است که خبری بین بچهها پخش میشود، هیولایی در جزیره دیده شده است. هیولایی که یک بار از آب بیرون آمده و یک بار از هوا خبر وجود هیولا بین بچهها منجر به اختلافات شدید و جدا شدن گروه گروه بچه ها از هم میشود.
کتاب سالار مگسها با زبانی نمادین به وضعیت انسانها در جوامع امروزی پرداخته است. در کتاب سالار مگسها علاوه بر شکل ظاهری داستان با لایه دومی روبهرو هستیم که نقد جامعه بشری است. ویلیام گلدینگ پیش از اینکه نویسنده باشد شاعر است و با زبانی نرم و شاعرانه وقایع داستانش را روایت می کند.
این کتاب به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میشود. رمان سالار مگسها نمونه کامل یک شاهکار مدرن است.
بخشی از کتاب سالار مگس ها را با هم می خوانیم
جزیره تا حدی به یک قایق شباهت داشت. این منتهی الیه جزیره یک برآمدگی داشت که به صورت مارپیچی به ساحل می رسید. هر دو سویش پر از صخره ، تخته سنگ، درختان بلند و سراشیبی های تند بود. جلوی جزیره که شبیه به درازای قایق بود، شیب ملایم تری داشت و پوشیده از درخت بود.
و ته رنگ صورتی در آن میان دیده می شد. و بعد گستره ی جنگل به رنگ سبز در معرض دید قرار می گرفت که منتهی الیه آن به به رنگ صورتی درآمده بود. در آن نقطه که جزیره به آب می رسید، یک جزیره دیگر هم نمایان بود.
تقریبا یک صخره ی جداگانه ای بود که همچون دژی صورتی رنگ قد علم کرده بود و از آن سوی درختان سرسبز به آن زل زده بود.
پسران تمامی این مناظر را بررسی کردند و آنگاه را نگاهشان به دریا دوختند. آنان در ارتفاع ایستاده بودند و بعد ازظهر رو بهپایان بود. با این حال، مه مانع دیدشان نشده بود.
فروشگاه اینترنتی انتشارات مظفر
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.